یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

دانا تو نشنیدی این داستان/ که برگوید از گفته باستان/ که گر دو برادر نهد پشت پشت/ تن کوه را باد ماند به مشت».

فردوسی حکیم🌿

#صدای_اتحاد

تا بینهایت و فراتر از آن.





پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

مردانگی

دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۲ ب.ظ

برگی از خاطرات جهان پهلوان تختی واقعا مرد بود

از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود ، دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ... تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری ؟ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه !!!گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا  گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد :نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه....

  • امیر.ر. چقامیرزا

نظرات  (۲)

  • فاطمه حسینی
  • مطئنین این داستان برای پهلوان تختیه؟

    حس میکنم اینو قبلا درباره کس دیگه ای شنیده بودم 

    یا شاید اصلا اشتباه میکنم 

    واقعا پهلوان تخت مرد بود مرددد

    سلام 

    فکر کنم مل یکی از دوستاشه ولی مهم مردانگی اون جوان های قدیمیه که متأسفانه الان نیست.

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی