یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

دانا تو نشنیدی این داستان/ که برگوید از گفته باستان/ که گر دو برادر نهد پشت پشت/ تن کوه را باد ماند به مشت».

فردوسی حکیم🌿

#صدای_اتحاد

تا بینهایت و فراتر از آن.





پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

پسرک و سگ او

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۱ ب.ظ

سگ با تمام وجودش پاس می کرد.خودش را به هر زحمتی بالا و پایین می انداخت.بالای چاله رفتیم...پسرک خشکش زده بود و تکان نمی خورد.ناله می کرد و آن سگ با وفا بالا و پایین می پرید و پاس میکرد.چاله سه متری عمق داشت.سگ وقتی مارا دید برق امید در چشمانش درخشید.پالتو و شال و کلایم را در آوردم.دست هایم را بالا زدم و به علی و مجید گفتم:وقتی رفتم توی چاله،پسر بچه و سگ رو بالا فرستادم بگیریدش‌‌.دست به دریچه های چاله گرفتم.خودم را پایین انداختم.پاهایم زمین سرد و برفی را حس کرد.به سمت سگ رفتم.چهره ی سپاس گذاری به خود گرفته بود.بیخ شکمش را گرفتم و به هر بدبختی ای که بود،دست هایش را به دست های علی و مجید رساندم.خودش هم همکاری خوبی کرد.به سمت پسرک بی نوا رفتم.دست و صورتش از سوز و سرما سرخ شده بود.برف هارا از رویش تکاندم.به آغوش گرفتمش و به بالا فرستادمش.علی و مجید اورا از چاله بیرون آوردند.به علی گفتم:چندتا تیکه چوب محکم بیار.آ ماشالا.
پس از چندین لحظه با چند تکه چوب محکم بازگشت و گفت:بفرما آقا.
وچوب هارا درون چاله انداخت.
چوب هارا درون دیواره ی چاله فرو کردم.مانند یک نردبان شده بود.پاهایم را روی اولی،سپس دومی،و سومی گذاشتم و دستهایم را بر دهانه چاله گذاشتم و بیرون آمدم.پسرک حالش خوب بود،اما از سرما می لرزید.پالتوام را به دور او پیچیدم و گفتم:میتوانی راه بری؟
پسرک با صدای ضعیفی گفت:بله آقا.میتوانم.
گفتم:خوبه.
سگ از اینکه توانسته بود کمکی به صاحبش کند و نجاتش دهد،راضی و خوشحال بود.آستین هایم را پایین زدم و شال و کلایم را پوشیدم و گفتم:خب...بریم قهوه بچه ها.چای ها و خوارکی ها منتظر ما هستند.

  • امیر.ر. چقامیرزا

زمستان

سرما

سگ

نجات

پسرک

پسرک و سگ او

نظرات  (۱۶)

  • محسن رحمانی
  • سلام

    قشنگ بود واقعی بود ؟

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    خیلی ممنون.
    نوشته خودمه...بعضی جاهاشو بهره گرفتم از واقعیت.
  • دختر پاییزی
  • سلام :) ... کاش یکم بیشتر می نوشتید .. بی صبرانه منتظر بقیه داستانم

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    لطف دارید...
  • محمد حسین
  • سلااام

    چه قشنگ

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    ممنون

    زیبا نوشتی امیرجان

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    نظر لطفتانه

    سلام

    چقدر قشنگ :) 

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    یه دنیا ممنون

    سلام

    خیلی قشنگ بود👍

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    خیلی مچکرم

    پارس نیست؟!

    و اینکه مثل بقیه دوس دارم بدونم واقعی بود ؟

    فکر می کنم خیلی خیلی زیاد کتاب بخونید ... قلمتون هنرمندانست :)

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    این ریشش بر میگرده به پاسبانی...یعنی محافظت و نگهبانی...
    بعضی از جاهاشو از واقعیت بهره گرفتم.
    خیلی خیلی زیاد نه...اما خب در همین حدود.خیلی مچکر ....بزرگید که هنرمندانه میبینید😊
  • فاطـღــمه ♬♪
  • سلام

     

    خیلی قشنگ بود :)

    پاسخ:
    سلام سلام سلام

    یه دنیا تشکر
  • Violet J Aron ❀
  • من عاشق سگ هام. من عاشق برفم. عاشق این جور متن هام!!!

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    خوشحالم خوشتان آمده...منم همین طور

    سلام سلام صد تا سلام :)))

    اممممممم

    واقعی بود ؟ :))))))

     

    یک حسی بهم می گه "ر " داره...

     

    گشنگ بود :)

     

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    بعضی از جاهاش الهام میگیرم از واقعیت.
     َ ر َ یعنی چه؟
    خیلی مچکرم.

    3تا سلام :)

    زیبا بود ایول..

    3تا سلام :)

    زیبا بود ایول..

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    خیلی ممنونم

    سلام سیامک انصاری هستم

    حالا اینجا چی کار میکنم

    اومدم بایا رو بهت معرفی کنم

    خخخ ...

  • لیلا هستم
  • اول فکر کردم سگ بالا بوده کمک خواسته بعد متوجه شدم

    خیلی قشنگ بود 

    سگ بهترین دوست انسانه واقعا باوفاست

    منم دو هفته یه سگ داشتم که خانواده م فروختنش 

    بزرگترین حسرت زندگیم تا اینجا اینه که برای نگه داشتنش هیچ تلاشی نکردم

    هنوزم یادش میوفتم اشک از چشمام سرازیر میشه

    تا آخر عمرم تو ذهنم میمونه 

    پاسخ:
    سلام سلام سلام.
    خیلی ممنون
    بله سگ بی نظیرند.
    چه بد شد واقعا.
    بله دوستاشتنی بودن.

    خیلی قشنگ بود

    ممنون

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    خیلی مچکرم.

    سلام

    جذاب بود:)داستان کوتاه جذاب!

    کاش همه‌مون یه رفیق انقدرررر وفادار داشتیم؛)

    پاسخ:
    سلام سلام سلام
    خیلی خیلی مچکرم.
    بله...همه ی ما.
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی