۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است.

صبح روز بعد از در داخلی بیمارستان بیرون رفتیم.درحیاط دراز بیمارستان که کنار جدول هایش کاج کاشته بودند، به راه افتادیم.دکتر دوتا عصا به من داد تا زمانی که پایم جوش بخورد، زیر بغل هایم بگذارم.آقای ناظم گفت:_چه حیاط قشنگی داره اینجا.مکثی کرد و ادامه داد:_حالا چه کار بکنیمان؟ گفتم:_فکر کنم باید برگردیم، ولی سر راه یه سری به او سیرکه میزنیم.از در خارجی بیمارستان هم بیرون رفتیم.بیمارستان بالای تپه ای قرار داشت که جاده ای پیچ در پیچ و نزدیکی های همان سیرک واقع شده بود.به سر جاده که رسیدیم آقای ناظم تاکسی ای گرفت.حدود ده دقیقه بعد به دم در سیرک رسیدیم.چادر سیرک در وسط شهر بازی بزرگی بود.درهای آنجا به شکل دروازه های بلندی بودند که دورشان شاخه های درخت مو پیچده بود.در آنجا پر بود از برگ های خشک شده ی درخت مو.آقای ناظم گفت:_تعطیله به نظرت؟ گفتم نه. و به آدم هایی که نزدیک چادر بودند اشاره کردم.داشتند تمرین شعبده بازی میکردند یکی از آنها جمیله بود.و ادامه دادم:_اونجام نوشته به مدت یک هفته ساعت هشت و بیست و پنج دقیقه شب، اجرا دارن.و به کاغذ افتاحیه ای که دستم بود اشاره کردم.آقای ناظم صورتش را خاراند و گفت:_فکر کنم باید تا ساعت ۸و ۲۵دقیقه شب، خودمانه سرگرم کنیم.و با خنده روبه کوه روبه روی شهربازی نگاه کرد.با نگرانی:_حتی فکرشم نکو!آقای ناظم ابروانش را بالا برد و گفت:_دارم قشنگ و نازار۱ فکرشه مکنم!


پی نوشت:_۱_نازار در کردی به معنای نازنین و قشنگ و زیبا و... است.نون😅🎡📒

به پا خیزید بردگان،امروز روز ماست،امروز به نام آزادی می جنگیم،روز احیای مجدد بیان،با هرکاری،حتی بافتن خیالی به وسعت دریا!این چالش تنها احیای بیان نیست،احیای آزادی درخیالیست که هیچکس نمی تواند از ما بگیرد!(خب،خودمم نفهمیدم چه گفتم؟!😀🍒).

_۱_دیگر نمیخواهم من باشم

این پس داره میگه امید همچنان هست،من و تو،همه ی ما یک تکه امید هستیم!

_۲_ سلام!من ازبیان استفاده میکنم

این پست وقتیکه نهایت تلاشتو میکنی تا یه چیزی رو سرپانگه داری،نهایت تلاش خیلی مهمه،زری خانوم دست به کار میشود و سهراب سپهری میشود!😅👌🎁

_۳_ در دام چاه

مصداق یک بازمانده روز،یک سامورایی جنگجو که همچنان به دوردستهای زندگی امید وار است:).

_۴_ لحظات سرشار

میشه همه جان خوش بود،فقط کافیه که بخوای!(مثل آنی شرلی😄🌙).

_۵_  Happy uor day

دلخوشی ها کم نیست،باید پیداشان کنیم،یکمی تلاش میخواد فقط و قلبی بزرگ!

 

پی نوشت۱:همه ی شما از طرف من و خانوم میخک دعوتین، خواهش مندم از شما شرکت کنین،به خاطر بیان،به خاطر حیال بافی،و به خاطر کودکی... :).

 

 

 

 

پی نوشت ۲:

چالش احیای مجدد بیان

با الهام خفیف از چالش شعر هایکو، من میگم ۵تا پست آخری که تو وبلاگ‌ها خوندیم رو برگزینیم، لینک کنیم تو وبلاگمون، و درمورد هر کدوم یک جمله الی یک پاراگراف بنویسیم. حتما بنویسیم. چه دیدگاهمون به اون متن نارضایتی و خشم باشه چه بی‌تفاوتی چه هم‌ذات پنداری و... رو حتما بنویسیم. بذارید یکم تعاملمون بهتر بشه. یادمون نره که فقط خودمون و دنیای خودمون رو نمی‌بینیم و حواسمون به رفقای بلاگری هم هست. که بیان با اینستا و تلگرام که همه حرفشون رو می‌زنن و میرن فرق داره...

 

اگه هستین بسم الله

 



برای شادی روح رفتگان و عاقبت بخیری زندگان و تعجیل در ظهور امام زمان (عج) صلوات!

*از وبلاگ میخک*