کنت اولاف(خطاب به بودلرها و اعضای جمع هنگام مچ گیری با بودلر ها)حالا یاد یک‌ماجرایی افتادم.مدتی پیش سه بچه یتیم به پیشم آمدن (داشت یواش یواش مچاشانه میخواباند)اونا گفتن ما ثروت زیادی داریم که همشه گذاشتیم برای خودمان از بس که خود خواهیم.میخوایم چه طور شریک شدن رو یاد بگیریم.به ما یاد بده چه طور در برابر نیروی فیزیکی سرشار و فرا وان تسلیم بشیم.میدانین من به‌اونا چه گفتم؟(مچ ویولت و کلاوس چیزی نماده بود خوابانده شودکه ویولت بازور مچ آن را به طرف مخالف چرخاند)ویولت گفت:هیچ وقت نباید تسلیم شد.(کلاوس کمی دیگر)کلاوس هیچ وقت نباید در شرایط ناگوار تسلیم شد.(سانی داشت بند کفش اولاف را باز می کرد و ویو لت کمی دیگر)وباید تلاش کرد تا به امن و امان برسی.(کلاوس کمی دیگر)کلاوس:وباید تلاش کرد تا دوستای مورد اعتماد پیدا کنی و بازهم تلاش(ویولت کمی دیگر)ویولت:تا دنیا بفهمه واقعا کی هستی.(در این هنگام سانی که بند کفش اولاف را باز کرده بود به بالا پرید و بودلرها مچ اولاف را خواباندند و مچ پای اولاف نماین شد و خال کوبی پای اورا دیدن).

پی نوشت۱:هیچوقت نباید تسلیم شد.
پی نوشت ۲:کسی که در نبرد با زندگی میخندد؛قابل ستایش است.
برنارد شاو
پی نوشت ۳: و در آخر هم بودلرها پیروز شدند.

پینوشت۴:اگر دوست داشتین فیلمشو ببینین یا کتابشو بخوانین.

۲ ۰