سلام.سلام.سلام.... :)
روز بزرگداشت،سعدی شیرین سخن،مردی که کلماتش گوهری با ارزش هستند،شاعر بی نظیر ایرانی،شیخ اجل،گرامی و مبارک باد.
..... :)
پی نوشت ۱:واقعا تابلو های عالی ای،هستند... :)
پی نوشت۲:یکم هم شعر از سعدی بخوانیم.... :):
آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو میرود نوروزست
دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست
(سعدی)
یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش
مروت نباشد که بگذارمش
چو بی چاره گفت این سخن نزد جفت
نگر تازن او را چه مردانه گفت
مخور هول ابلیس تا جان دهد
هر آن کس که دندان دهد نان دهد
(سعدی)
از در برآمدی و من از خود به در شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه،تا که خبر دمد ز دوست
صاحب خبر نیامد و من بی خبر شدم
گفتم مبینمش مگر درد اشتیاق
ساکن شود،بدیدم و مشتاق تر شدم
چون شبنم او فتاده بود پیش آفتاب
مهر به جانم رسید وبه عیوق بر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا سر همه سمع و بصر شدم
من از چشم او چگونه توانم نگاه دشت
کاول نظر به دیدنِ او دیده ور شدم
بیزارم از وفایِ تو،یکٔ روز و یکٔ زمان شدم
مجموع اگر نگشتم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند رویِ سرخِ تو،سعدی،که زر کرد؟
اکسیرِ عشق بر مسم افتاد و زر شدم.
به به،بهبه.،(شیخ اجل سعدی)... :)
پی نوشت ۳:میم بدین.... :) از سعدی باشه،ها!... :)
ماجرای دل نمی گفتم به خلق
آب چشمم ترجمانی می کند(: