یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

دانا تو نشنیدی این داستان/ که برگوید از گفته باستان/ که گر دو برادر نهد پشت پشت/ تن کوه را باد ماند به مشت».

فردوسی حکیم🌿

#صدای_اتحاد

تا بینهایت و فراتر از آن.





پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

شیخ اجل:«سعدی».... :)۱

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۵۱ ق.ظ

سعدیچطر و سعدیشیخ اجل سعدیسعدیدریافت

 

 

سلام.سلام.سلام.... :)

روز بزرگداشت،سعدی شیرین سخن،مردی که کلماتش گوهری با ارزش هستند،شاعر بی نظیر ایرانی،شیخ اجل،گرامی و مبارک باد.

..... :)

پی نوشت ۱:واقعا تابلو های عالی ای،هستند... :)

 

پی نوشت۲:یکم هم شعر از سعدی بخوانیم.... :):

 

 

آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو می‌رود نوروزست

دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست

(سعدی)



یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود

که من نان و برگ از کجا آرمش
مروت نباشد که بگذارمش

چو بی چاره گفت این سخن نزد جفت
نگر تازن او را چه مردانه گفت

مخور هول ابلیس تا جان دهد
هر آن کس که دندان دهد نان دهد

(سعدی)


از در برآمدی و من از خود به در شدم

گویی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه،تا که خبر دمد ز دوست

صاحب خبر نیامد و من بی خبر شدم

گفتم مبینمش مگر درد اشتیاق

ساکن شود،بدیدم و مشتاق تر شدم

چون شبنم او فتاده بود پیش آفتاب

مهر به جانم رسید وبه عیوق بر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا سر همه سمع و بصر شدم

من از چشم او چگونه توانم نگاه دشت

کاول نظر به دیدنِ او دیده ور شدم

بیزارم از وفایِ تو،یکٔ روز و یکٔ زمان شدم

مجموع اگر نگشتم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودی به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند رویِ سرخِ تو،سعدی،که زر کرد؟

اکسیرِ  عشق بر مسم افتاد و زر شدم‌.

به به،بهبه.،(شیخ اجل سعدی)...‌ :)


پی نوشت ۳:میم بدین....  :) از سعدی باشه،ها!... :)

 

 

 

نظرات  (۷)

ماجرای دل نمی گفتم به خلق

آب چشمم ترجمانی می کند(:

پاسخ:
سلام. سلام. سلام...  :)
به به،به به... :)
همیشه حاضر و آماده برای،مشاعره... :)
  • نویسنده آشنا
  • سلام ضربدر 3:)

    من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم

    حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

    تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

    که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

    خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

    که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

    :))))

    پاسخ:
    سلام.  سلام.  سلام... :)
    عالی بودین!🎈👌👌👌👌👌

    سلام

     

    حالو بعداً :دی 

    پاسخ:
    سلام. سلام.سلام... :)
    عیب نداره... :)

    اتفاقا دیشب بدون اینکه یادم باشه امروز بزرگداشتشه رفتم متاباشو خوندم دوباره

    پاسخ:
    سلام. سلام.سلام... :)
    چقدر خوب و عالی... :)

    چه عکس های زیبا یی:)

    یادشون گرامی :) 

    پاسخ:
    سلام. سلام.سلام... :)
    خیلی خیلی مچکرم،واقعا یادشان گرامی..‌. :)

    :) یعنی جدا خیلی از دنیا عقبم که مشاعرم افتضاحه

    پاسخ:
    سلام. سلام.سلام... :)
    من زیاد بلد نیستم،عیب نداره!... :)

    سلام.

    جناب سعدی :)

    چقدر شعراشون دل نشینه

    پاسخ:
    سلام.سلام.سلام... :)
    عالین،ایشون... ؛)
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی