_این قطار دقیقاً داره کجا میره؟

دوباره آقای ناظم گفت:_ کجا داریم میریم؟  گفتم:مگه تو بلیطه یارو جمیله ننوشته بود کرمانشاه-تهران؟ آقای ناظم گفت:میدانم، ولی حس مکنم ما چن باره داریم از اینجا میگذریم، ای سوزنبانه ببین، مه دوبار دیگه م تو همین حالت و دیدمش. نگاهی از پنجره به بیرون قطار کردم.سوزنبان داشت چرخ ژیانش را عوض میکرد‌. گفتم :حتماً کارش طول کشیده خو. _شاید... راسی ای محمود چه شد نیامد؟ فکر کنم کارش سنگینه! _یکم دیر کرده، ولی میاد...  نیم ساعت گذشت و دکتر محمود نیامد. آقای ناظم گفت:_م دیه دارم واقعاً نگران میشم، برم بینم چه شده. _منم میام. راهرو قطار تاریک و سرد بود.به در دستشویی که رسیدیم آقای ناظم گفت:_دکی چمکنی اوتو؟ و چندین بار در زد._دکی، دکی؟

گفتم:شایدکوپه ر گم کرده. آقای ناظم چشمانش را ریز کرد و گفت:_بزار از تو سوراخیه ببینم... تا خواستم بگویم نکن، دختر نوجوانی از در دستشویی به بیرون آمد.چشمانش را زاغ کرد و گفت:شما چمکنینان اینجا؟ آقای ناظم با لبخند و دستپاچه گفت:هیچی به گیان داییم... ما... ما... تعمیر کاریم. دختر گفت:چه؟ گفتم او هدفونه از گوشت بردار. _چه؟!

رفتم و هدفون را از گوشش برداشتم و گفتم:ما تعمیرکاریم. دختر گفت:تعمیر کار چه؟ آقای ناظم خندید و گفت: تعمیر کار هرچی، در ، پنجره، ماشین، هرچی پیش بیاد. _او وقت ابزار تعمیرتان کجاس ؟ آقای ناظم دستی در جیب کتش کرد و چندکاره سرهمی را در آورد._هی بای کار مکنین؟آقای ناظم: _پس چه؟ سرعت و دقت و کیفیت ازهرچیزی بری ما مهم تره!

_که اینطور، خو یه نگاهیم به پنجره ی تودسشویی بکنین، هرچی کردم نتوانستم ،یعنی چیزی لاش گیر کرده. و به پنجره دستشویی اشاره کرد و هدفونش را روی گوشش زد و رفت.آهنگ را با خودش میخواند.

آقای ناظم گفت:اینجام که نیست، یعنی کجاس؟ رفتم به سمت پنجره تا آن را ببندم.پارچه ای لای لولای آن گیر کرده بود و باد آن را تکان میداد، این پارچه شلوار دکتر محمود بود.گفتم:فرشید، بیا. آقای ناظم آمد و شلوار را نشانش دادم. آقای ناظم دستش را باد بزنی تکان داد و گفت:ایِ  هی. و همچنان زمزمه خواندن دختر  با آهنگش، به گوش میرسید. 

 

 

 

۵ ۱