جناب لسان الغیب، حافظ
سلام.سلام.سلام:).
امروز روز بزرگداشت، کسی است که از کلمات آبنبات میساخت، بر این که یوسف گم گشته باز می آید کنعان و غم نباید خورد، ایمان داشت،و جان شیفته عشق بود،جان شیفته ی امید بود، جان شیفته غم نخوردن، و.... حافظ شیرین سخن هستنش(حالا مثلاً کسی نمی دانست😂🍁).
:خب شعری از حافظ ******
به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
******
شعری دیگر******
به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
******
گر آن ترک شیرازی:
******
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
******
و:یوسف گم کشته با آید به کنعان غم مخور
وین سر شوریده بازآید به کنعنان غم مخور
پی نوشت: یوسف گم گشته باز آید به کنعان یکمی بهش توجه بشه،خیلی توش معنیه...
یکی از دوستانم موضوع پایان نامه اش درباره دیوان حافظه. من خودمم مشتاقم وقتی کارش تموم شد بشینم پای نتیجه گیری ها و جمع بندی پایان نامه اش