کتاب در مورد دختریه که زندگی عادی ای داره،  روزی از خواب بیدار میشه،که روز عشقه(ولنتاین)، همه چیز همچنان عادیه تا اینکه بعداز یه دعوا توی مهمانی هم کلاسیش، که همه ی مدرسه‌ دعوتند، یکی‌ از هم مدرسه هایشان(اونو همیشه اذیت میکنند توی‌مدرسه) با آنها درگیر میشه به دوستان سامنتا  بد و بیراه میگه، ولی به‌ سامانتا فقط میگه؛_توفقط، دلم برات مبسوزه!
در راه بازگشت به‌خانه‌ هستند که ساعت ۱۲:۳۸ دقیقه نیمه شب میشود، ماشینشون‌ چپ میکنه و همه چیز در تاریکی فرو میره... صبح روز‌ بعد سامانتا از خواب بیدار میشه، ولی تصادف در کار نیست، و همچنان روز عشقه، و این روزها همچنان ادامه دارند...
📗
اول کتاب که شروع میشه یه جمله خیلی قشنگ و تأثیر گزار داره:_چه می شد اگر‌تنها یک‌روز برای زندگی‌کردن وقت داشتید؟
📘
توی یکی‌از روز ها، سامننا به مدرسه نمیره و باخواهرش به گردش کوه نزدیک‌خانه شان میرند، سامنتا به خواهرش میگه چرا توک‌زبونی حرف زدنت رودرست نمیکنی؟ خواهر کوچولوش میگه:_این صدای منه،‌اگه بخوام‌تغییرش بدم، چطوری منو‌میشناسند بقیه؟
📙
توی روز آخر میگه:_با  خودم فکر‌میکنم آدم چقدر یک‌جا میتونه باشه و‌ اون چیزای دور برش رونبینه؟ درختای لاغر و کم متراکم وسط حیاط مدرسه باشکوهن و‌فقط منتظر برفن...

.📖کاری که الآن میکنه خیلی مهمه و اثرش تا بینهایت میمونه، مهم الآنه!

 

پی نوشت: 

                          خانم لورن اولیور نویسنده کتاب پیش از آنکه بمیرم

                                 نشر:میلکان  ترجمه:خانوم هما قناد

                      خواهر کوچولوی سامنتا کینگزتون، در گردش صبحگاهی با سامنتا در کوهستان:).😅❄🎄⛄

یک فیلم هم در سال ۲۰۱۷،هفت سال بعداز چاپ کتاب، از این اثر اقتباس شده که اگه دوست داشتید بعد از خواندن این کتاب خوش خوان، فیلمش هم که خیلی قشنگه ببینید:)).

۵ ۰