یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

دانا تو نشنیدی این داستان/ که برگوید از گفته باستان/ که گر دو برادر نهد پشت پشت/ تن کوه را باد ماند به مشت».

فردوسی حکیم🌿

#صدای_اتحاد

تا بینهایت و فراتر از آن.





پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

پرتو کرمانشاهی

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۱۶ ب.ظ

پرتوی کرمانشاهی

 

پرتو ایی نه از دیار کرمانشاه،نه از دیار کرد،بلکه از ایران و جهان خاموش شد.پرتوای که روشنایی و نور در کلماتش موج میزد.

پرتو جان،پرتوی تو هیچ زمانی خاموش نخواهد شد،نه تازمانی که خودت و کلماتت درون قلب های ما جادارند.روحت آرام و شاد،استاد پرتوی کرمانشانی.

زندگینامه استاد پرتو کرمانشاهی:علی‌اشرف نوبتی (۶ مهر ۱۳۱۰ – ۵ بهمن ۱۴۰۰) متخلص به پرتو کرماشانی، شاعر کُرد ایرانی بود که به دو زبان فارسی و کُردیشعر می‌سرود.[۱][۲] در تاریخ ۱۱ و ۱۲ تیر ۱۳۹۸ در کنگره مشاهیر کرد در سنندج از پرتو کرمانشاهی بعنوان یکی از مفاخر زندهٔ کُرد تقدیر شد.اشعاری از استاد پرتوکرمانشاهی؛

دلم شکیا و تم له تو جیا بوم
تونیش کاری نه کردی دلنیا بوم
گلاره را سکم شرط بو له داخت
له ای ملکه نمینم ار پیا بومخرامان ای خرامان ای خرامان
و سایه ی زلفکت بگر م و آمان 
اگر هوساکتان پرسی وپی یوش
غریبی بی کسه شوها و لامان
دلم بی طاقت و دردم گرانه
هناسم چو دم آسنگرانه 
هوا تپ نم و شوگار زمسان
کمی تک باره و رتر سردمانه

 

شعر دوم:

چون حبابی دیده وا کردیم در دریای هیچ
عمر بگذشت ای دریغا بر سر سودای هیچ

در میان جنگلی از آهن و دود وغبار
شهر هیچستان ما را بین و این غوغای هیچ

جعبه شهر فرنگ است وبه هر سازی در آن
صورتکهایی که می خندند برسیمای هیچ

بر سر آمال خود بی دست وپایان پایمال
وانکه را دست است وپا بنهاده بر سودای هیچ

مهر بیمهری نهاده بر جبین ها داغها
در فسون لفظها پنهان شده معنای هیچ

خسته از نیرنگ وافسون چشمها وگوشها
تا که می کوبد بر این طبل بلند آوای هیچ

آی باران گر همه در دانه داری زینهار
جز گل حسرت نخواهی چید از ین صحرای هیچ

شمع من مستانه می رقصی در آغوش نسیم
باش تا از روزنی سر بر کند فردای هیچ

خود گریزی خسته ام آیا پناهی مانده ست
ای کدامین کوچه متروک و ای دنیای هیچ

شعر ما پرتو در این آشفته بازار ریا
همچو تشریفی است کاویزند بر بالای هیچ

 

شعر سوم: 

از خویش می گریزم در این دیار، باران

از خویش می گریزم در این دیار، باران

دلتنگ روزگارم  بر من ببار، باران

 

بغض گلوی ما را باری تو ترجمان باش

ای بی شکیب باران ای بی قرار، باران

 

در هق هق شبانه ماند بعاشقی مست

نجوای ناودانها در رهگذار باران

 

از همرهان درین باغ با من چه مهربان بود

بیدی که گریه میکرد در جویبار باران

 

بر فرق کوه بشکن مینای همتت را

خشکید چشم چشمه از انتظار، باران

 

با خنجر زلالت بشکاف پرده ها را

اسب و سوار گم شد در این غبار، باران

 

از آن غزال زخمی برگیر خستگی را

با کاسه های سنگاب در کوهسار، باران

 

وه زانکه دل بریدن از خویش و با تو بودن

تا روزهای پیچان تا آبشار، باران

 

دلتنگ این دیارم ای غمگسار پرتو

در من ترانه سرکن با این بهار، باران

    

 

 

  "پرتو کرمانشاهی"

 

 

  • امیر.ر. چقامیرزا

علی اشرف نوبتی

پرتو کرمانشاهی

نظرات  (۲)

سلام.سلام.سلام

پ ن،استاد پرتو کرمانشاهی ۵بهمن ،دوروز پیش از میان مارفتن‌

پاسخ:
سلام .سلام.سلام
دست خوش

سلام.سلام.سلام

پ ن،استاد پرتو کرمانشاهی ۵بهمن ،دوروز پیش از میان مارفتن‌

پاسخ:
سلام. سلام.سلام
گفتی!
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی