یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

کتاب..... :).؛). همه چیز اینجا یه شوخیه،به انتهای خوشمزگیه یه بستنی قیفی

یادداشت های یک جادوگر

دانا تو نشنیدی این داستان/ که برگوید از گفته باستان/ که گر دو برادر نهد پشت پشت/ تن کوه را باد ماند به مشت».

فردوسی حکیم🌿

#صدای_اتحاد

تا بینهایت و فراتر از آن.





پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

گزارش هفتگی امیر جادوگر شماره ۶

جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۷:۲۶ ب.ظ

پنجشنبه این هفته(ششم بهمن ماه ۱۴۰۱ خورشیدی)در کتابفروشی:از پله های پاساژ بالا می رفتم.حتی روی پله ها هم وجود بخار از تنفس دیده می شد.به کتابفروشی طبقه سوم رسیدم.رفتم تو گفتم:_سلام:). مرد کتابفروشی که عینکی نقره ای(انتهای دسته اش مشکی) بود گفت:_سلام، خوش آمدین.گفتم:_از آثار آر ال استاین، چه دارین؟ گفت:_آر ال کی؟ پلیسی مینوبسه؟ _آر ال استاین، ژانر وحشت مینویسه، اوباری آمدم تو او یکی اتاقه دیدمش(آن یکی اتاق یعنی کتابفروش دوتا مغازه دارد)، به آن یکی کتابفروشی رفتیم و آقای کتابفروش در آن یکی مغازه را با کلید باز کرد و چراغ اش را روشن کرد و گفت:_بفرما تو. وبه سمت پشت شیشه دکان رفت و ادامه داد:_ایناس، ببین کدامشانه مخوای. و رفت. یک عالمه کتاب وحشت روی هم بود که بیشترشان آر.ال.استاین بودند:_مدرسه جن زده، بیا نامریی شویم، دفتر خاطرات عزیزم من مرده ام و... از دارن شان هم آنجا بود و یک کتاب که عکس چند قهرمان رویش بود و نام اش را یادم نیست! دوتا از کتاب هارا انتخاب کردم که بیا نامریی شویم و اسم من اهریمن بود.از دکان بیرون آمدم و دیدم کتابفروش نیست.رفتم دکان کنار دستیش پرسیدم تا آمد جواب بدهد،کتابفروش  از دکان های آن طرف آمد و گفت:_انتخاب کردی؟ و در آن یکی مغازه را قفل کرد.گفتم:_ای دوتا چنی شد؟ گفت:_هرچی بیشتر بهتر!.در این حین یک پدر و دختر هم به کتابفروشی آمدند.دختر کتابهایش را محکم به سینه اش چسبانده بود.کتابفروش گفت:_شماهم بیاین تو. گفتم:_کفش هام گلی ان، گلی میشن دکانتان، الانم گلی شده یکم. نگاه به گل های توی دکان کرد و گفت:_اختیار داری دیگه همشه گلی کردی! عیب نداره بیاتو. آمدم تو گفتم:_خو چنی شدن؟ کتابفروش یکمی فکر کرد و گفت:_صد تومن خوبه؟ گفتم:_وی خدا!، یکم کمتر حسابش کنین! _خو دشت اولی، ۷۰ تومن بده‌.اگه نقد بدی بهتره!.

گفتم:_پنجاه هزارتومنشه نقد دارم، بقیشه کارت بکشین. _سال چندمی؟ گفتم:_تازه دیپلم گرفتم.  کتابفروش دوباره مدتی توی فکر رفت و گفت:_خو ای پوله کافیه.  گفتم:_بله؟ گفت:_هی پنجاه هزاره کافیه، خداره خوشش میاد مه به محصلی تخفیف ندم؟!  دختر یواشی به پدرش چیزی گفت و پدرش گفت:_کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند ره دارین؟

 

پی نوشت: عکس کتاب های خریداری شده آر ال استاین از آقای کتابفروش مهربان!:

اهریمن،نامریی شویم

 

 

نظرات  (۴)

  • ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
  • آدرس کتاب فروشی رو بگید بی‌زحمت:دی

    پاسخ:
    سلام.سلام.سلام
    حتماً، استان کرمانشاه، دبیر اعظم، نرسیده به میدان شهرداری، پاساژ سروش، طبقه سوم(اگه با همکف حساب بشه چهارم)، کتابفروشی رودکی؛).

    خدای من آر ال استاین

    منم توی نوجوونیم خیلی کارهاش رو دوست داشتم : شبی که عروسک زنده شد ، بگو پنیر و بمیر 

    یه فیلم سینمایی هم درمورد آر ال استاین ساختن که خیلی جالب بود برام

    اسمش رو یادم رفته

    پاسخ:
    سلام. سلام.سلام
    واقعاً آر.ال.استاین خیلی زیبا مینویسه، الانم بخونید خب😅
    اسمش دایره وحشته، یا مورمور:).
  • زری シ‌‌‌
  • یه کتاباش بود شخصیت اصلی اسمش اسلپی بود  اونو یادمه ازش

    دیگه نمیدونم بازم ازش خوندم یا نه .

    پاسخ:
    سلام. سلام. سلام
    اسلپی اون عروسکس که زنده شده،از چوب تابوت جادویی!، واقعاً خیلی قشنگه،کتاباش خیلی زیادن، هی از یادم آدم میره که کدامشانه خوانده:).
  • زی زی گولو بلاسم
  • سلاااام.

    من ژانر وحشت خیلی دوست ندارم ولی وقتی میگند ژانر وحشت اول یاد همین نویسنده میوفتم واقعا ذهنی داره برای خودش خخخ.

    یه فیلم هم از سری کتاب هاش درست کرده بودند من همین که عروسک رو دیدم گفتم عه این خخخ.

    دست کتاب فروش هم درد نکنه برای تخفیف:)

    بابا دختر چه گوش های خوبی داره الان من و بابام بودیم اول بابام میگفت چییی بعدش میفهمید خخخ البته دیگه الان بزرگ شدیم.

    پاسخ:
    سلام.سلام.سلام
    حتماً بخوانید، آره با وحشت ایشان یکی شدن!
    خیلی قشنگ بود، قسمت دومش هم آمده، یه سریال هم از هرکدام از کتاباش درست شده در گذشته،آره خیلی کتابفروش نیک سرشتی هستن😃بعدم میگن بابا آبرومون رو بردی😂
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی