زندانی از پشت پنجره تمام حیاط روبه روی سلولش را می دید، هوا ابری بود، اما نه‌از باران‌خبری بود و نه برف، تمام سبزه های شبنم زده‌ی شب بر اثر برف، برف های باقیمانده‌ی روی زمین را می بلعیدند...

 

۵ ۰