خب خب خب،یه روز سیزده بدر باران شدیدی شروع میشه و ساعتای یک ظهر به آقا فرهاد میگن بره لب رودخانه تا سبزه هاشان رو به آب بندازه.سر راه میره دم خانه ی داییشان که ببینه اونام سبزه شان رو به آب انداختن؟اگه ننداختن براشان بندازتش آب.در میزنه و دختر داییش در رو باز میکنه.آقا فرهاد میگه اگه میخواین سبزه هاتان رو ببرم بندازم آب،دختر داییشم میره سبزه هارو میاره و دم در یادش میفته سبزه گره نزده،شروع میکنه به گره زدن سبزه.آقا فرهاد میپرسه:حالا نیت شما چه بود؟ دختر داییش میخنده و میگه:شادیه همه.فقط یادتان باشه کنار کاجا رهان کنید. آقا فرهاد میگه:حتماً، به اندازه ی تمام کاج ها... یعنی به اندازه ی تمام کاجا سبزه هاتان خوشگلن.
سلام
کی خوشگله الان خخخخ.
وااااای قیافه اقای فرهان وقتی دختر دایی ش داره سبزه گره میزنه واقعا دیدنی. من که خجالتی و خوشحال از سر ذوق تصور کردم :)
سلام. سلام.سلام
هم کاج ها و سبزه ها و هم دختر داییش،دقیقاً آقا فرهانو درست تصور کردین😂👌
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
سبزه ها خوشگلن یا دختره؟ :)))))